در عشق بى طمع مى شود خود را دوست داشت امّا از خود چيزى نخواست و مى شود مردم را دوست داشت و از آنها طلبکار نبود و مى شود خدا را دوست داشت براى خود عشق، امّا اين که او چيزى عنايت مى کند، بحثى ديگر است و بنده در کار مولاى خود اختيارى ندارد که به او فرمان دهد و امر و نهى کند. کسى که طمع در وجود اوست به هيچ وجه نمى شود که عاشق شود. اين که مى گويند حتى نمک غذاى خود را از من بخواهيد براى افراد عادى و ضعيف است که با پيشامد کاستى و ابتلايى، رفع آن را مى خواهند نه براى عاشقانى که ريختن خويشتن خويش را بازى عشق يافته اند. کسى که طمع از او برداشته مى شود حتى سلام طمعى به اولياى خدا ندارد. چنين کسى اگر به زيارت حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) نايل گردد و حضرت بفرمايد از من چه مى خواهى، وى مى گويد: وجود نازنين شما را به عشق! او بى هوسِ بى هوس است؛ براى همين است که چيزى نمى تواند در مسير عشق اومانع شود و وى در عشق خود برش ندارد. چنين عشقى انقطاع ندارد و چنين عاشقى حتى اگر به جهنم برده شود فرياد: «إنّى أحبک» سر مى دهد. اين هوس و شهوت است که برش دارد و خستگى مىآورد و گاه حتى سبب نفرت مىشود. کسى که مىخواهد حظّ ببرد و در پى خوشامدهاى نفسانى است و از ضرر مى گريزد و حساب و کتاب و عقل پخته براى ملاحظه کارى و احتياط دارد و در پى فنون و کسب فلوس است از هوس يا شهوت فراتر نمى رود و علايق آن با باز و بسته شدن شير شهوت است که وصل و قهرهاى لحظه اى و آنى مى آورد. البته کسى که طمع ندارد ولىّ خداست و چون عشق بايد بدون طمع باشد؛ پس عشق حقيقى و خالص فقط در شأن اولياى خداست و بس. عشق تنها در واصلان به توحيد ذاتى و اهل ولايت است و غير آنان نمى شود که جايى بى وفايى نکنند و به طمعى، جدا نشوند.
درباره این سایت